به
خود اطمینان کنید و ترس را از میان ببرید
هنگامیکه از دوستان خود میشنوید "این فقط زاییده تخیلات
خودت است، نگران نباش! چیزی وجود ندارد از آن بترسی" در خوشنیتی آنها شک
نکنید.
با وجود این، خودِ شما بهتر میدانید که این قبیل مُسکنهای
ضدِترس هرگز کاری نبودهاند. چنین عبارات و جملات آرامبخشی میتوانند برای چند
دقیقه یا حتی چند ساعت ترس شما را تسکین دهند، اما درمان از طریق القای "این
فقط زاییده تخیلات خودت است" در واقع نه ایجاد اطمینان میکند و نه ترس را از بین میبرد.
بله، ترس واقعیت دارد. و ما مجبور هستیم برای به زانو
درآوردن آن ابتدا وجودش را بپذیریم و بعد بشناسیم.
بسیاری از ترسهای عصر ما منشأ روانی دارند. نگرانی، تنش،
دستپاچگی و سردرگمی ... همه و همه، از تخیلات منفی و به بیراههرفته نشأت میگیرند،
اما فقط با دانستن زمینههای رشد ترس نمیتوان آن را درمان کرد. اگر پزشکی دریابد
که بخشی از بدن شما دچار عفونت شده است، کار را در آن مرحله متوقف نمیکند. بلکه
درمان را تا از میان بردن آن عفونت ادامه میدهد.
ترس دشمن شماره یک موفقیت است.
ترس اجازه نمیدهد مردم از فرصتهایی که به آنها روآورده است استفاده کنند. ترس
انرژی و کارآیی را تحلیل میبرد. انسانها را عملاً بیمار میکند و عمر را کوتاه
میکند. ترس میتواند به محض حرف زدن دهانتان را ببندد.
ترس یا عدم اطمینان و فقدان اعتماد به نفس، میتواند علت
نابسامانی اقتصادی بسیاری از انسانها باشد و توجیهکننده این مسئله که میلونها نفر از مردم کمتر شاهد موفقیت را در
آغوش گرفته و امکانات زندگی خویش بهره نمیگیرند. ترس یک نیروی ویرانگر است. به هر
شکلی که تصور کند ترس میتواند انسان را از کامروایی در زندگی بازدارد.
ترس به هر شکل و میزانی که باشد نوعی عفونت روانی است. همانگونه
که یک عفونت جسمی را به یاری شیوههای درمانی شناخته شده و موفق مداوا میکنیم یک
عفونت ذهنی را هم میتوانیم درمان کنیم.
پس در آغاز، توجه را به این اصل معطوف میکنیم که:
اعتماد به نفس تماماً اکتسابی است.
به این معنا که هیچکس با اعتماد به نفس از مادر زاده نمیشود، آن دسته از آشنایان
شما که با گردنهای افراخته و نگاههای مصمم چهرههای شاخص اجتماع هستند، بر
نگرانی چیره شدهاند. آنها در همه جا و همه وقت با راحتی و بدون دغدغه ظاهر میشوند،
زیرا تنها با همت خویش است که آن اطمینان خاطر را ذرهذره اندوختهاند.
اقدام ترس را برطرف میسازد و بلاتکلیفی و تعلل به ترس میدان میدهد.
پس تکرار میکنم، اقدام، ترس را از بین میبرد.
هنگامیکه با مشکلات بزرگ روبرو میشویم، نباید آنقدر درنگ
کنیم که فرصت از دست برود. تا زمانی که دست به اقدام نبردهایم امید یافتن راه حل
در تیرگی پنهان میماند. امید داشتن خود یک شروع است ولی برای به چنگ آوردن پیروزی
باید امید همراه با عمل همراه گردد.
از قانون اقدام کردن استفاده کنید. در برابر ترسهای بزرگ و
کوچک محکم بایستید و دنبال راه حل بگردید. از خود بپیرسید: "برای نابودی ترس خودچه کاری باید انجام دهم؟"
ترس خود را مهار کنید و آنگاه دست به عمل مناسب بزنید.
چند راه حل عملی برای مقابله با ترسهای متفاوت
الف) خجالتکشیدن بهخاطر قیافه
به خودتان برسید، به یک آرایشگاه خوب بروید، کفشهایتان را برق
بیندازید. سعی کنید لباسهایتان همیشه تمیز و اتو کرده باشد. در مجموع سر و وضعتان
را بهتر کنید. این کار بدون لباسهای گرانقیمت هم امکانپذیر است.
ب) ترس بهخاطر از دستدادن مشتریان مهم
تلاش خود را برای ارائه خدمات بیشتر و بهتر، دو برابر کنید.
آنچه را که باعث سلب اعتماد مشتری میشود، از بین ببرید
ج) ترس از مردود شدن
بهجای آنکه وقت خود را صرف نگرانی کنید، درس بخوانید.
د) ترس از چیزهایی که در حیطه اختیار و کنترل شما نیستند
توجه خود را به امور دیگر معطوف کنید. بروید سراغ باغچهتان و
علفهای هرز را بیرون بکشید. با بچههایتان بازی کنید. به سینما بروید.
ه) ترس از آسیبهای جسمانی در اثر عواملی که مطلقاً خارج از
کنترل شما هستند؛ مثل گردباد یا زلزله یا سوانح هوایی ...
توجه خود را به تسکین دادن ترس و اضطراب دیگران معطوف کنید. دعا
بخوانید.
ط) ترس از اینکه دیگران درباره شما چه فکر میکنند یا در
فلان مورد چه خواهند گفت
از درستی کارهایی که قصد انجام آن را دارید، مطمئن شوید. سپس
آنها را انجام دهید. تا به حال هیچکس کار ارزشمندی را بدون زیر سؤال رفتن انجام
نداده است.
ی) ترس از سرمایهگذاری یا خرید منزل ...
همه جوانب را بررسی کنید و بعد تصمیم بگیرید، سپس قاطعانه آن را
به انجام برسانید. به قضاوتهای خود اعتماد کنید.
ک) ترس از مردم
سعی کنید درک درستی از مردم پیدا کنید. بهخاطر داشته باشید که
دیگران نیز هر یک انسانی هستند، درست مانند خود شما.
از این دستورالعمل دو مرحلهای برای کسب اعتماد و برطرفکردن
ترس خود استفاده کنید:
الف) ترس خود را مهار کنید. به چهارمیخ بکشید. دقیقاً مشخص کنید
که از چه چیز هراس دارید.
ب) سپس دست به عمل بزنید. برای هر نوع ترس، راه حلی وجود دارد.
به باد داشته باشید که دست روس دست گذاشتن فقط ترس را بزرگتر و
هراسانگیزتر میکند. سریع اقدام کنید. مصمم باشید.
عدم اعتماد به نفس در بیشتر موارد به استفادههای غلط از حافظه
ارتباط دارد.
مغز شما شباهت زیادی به یک بانک دارد. شما هر روز در "بانک
ذهنی" خود سپردههای فکری میگذارید. این سپردههای فکری روی هم جمع
میشوند و حافظه شما را تشکیل میدهند. هنگامیکه مینشینید فکر میکنید و یا
هنگامیکه با مشکلی روبرو میشوید، در حقیقت به بانک حافظه خود رجوع میکنید و میپرسید:
"راجعبه این موضوع چه چیزهایی میدانم؟"
بانک حافظه شما بهطورِ خودکار، با توجه به خرده اطلاعاتی که
قبلاً به ذهن سپردهاید و با وضعیت موجود ارتباط دارد، پاسخ مناسب را در اختیارتان
قرار میدهد. بنابراین، حافظه شما یک مخزن عمده مواد خام برای تفکرات جدید شماست.
پاسخگوی بانک حافظه شما فرد بسیار قابل اعتمادی است. هرگز به
شما دروغ نمیگوید. اگر به او مراجعه کنید و بگویید: "آقای پاسخگو! لطفاً
تعدادی از سپردههای ذهنی مرا که گواهی میدهد از همه بیدستوپاترم در اختیارم قرار دهید"، او خواهد گفت "بله
حتماً، یادتان میآید دوبار قبل که میخواستید این کار را انجام دهید، چه شکستی
خوردید؟ یادتان میآید معلم کلاس ششمتان راجعبه ناتوانی شما در انجام کارها چه
گفت... یادتان میآید آن روز تصادفاً از همکارانتان ، که راجعبه شما حرف میزدند،
چه شنیدید... یادتان میآید ...".
او همینطور ادامه میدهد و افکاری را که بیانگر بیلیاقتی شما
هستند، از حساب ذهنیتان بیرون میآورد.
حال فرض کنید با این نیت نزد سخنگوی حافظه خود بروید که از او
بپرسید: "آقای سخنگو با تصمیم بزرگی روبرو شدهام، میتوانید افکاری در
اختیارم بگذارید که به من قوت قلب بدهد؟"
آقای سخنگو به شما میگوید: "البته آقا!"
و اینبار، ذهنیاتی را از سپردههای قبلی بیرون میآورد که همگی نمایانگر توانایی
شما و موفقشدنتان هستند. "یادتان میآید که قبلاً در موردی مشابه چه خوب از عهده
برآمدید... یادتان میآید دوستانتان چه ابراز محبتی میکردند؟ یادتان میآید...؟"
آقای سخنگو، در عین آمادگی، به شما امکان میدهد که سپردههای
ذهنی خود را هر زمان که خواستید برداشت کنید. آخر هر چه باشد، آن بانک متعلق به خودِ
شماست.
الف) فقط افکار مثبت را به بانک ذهنی خود بسپارید.
بیایید برخورد درستی با قضیه داشته باشیم. همه افراد به وفور با موقعیتهای یأسآور، ناخوشآیند و دستپاچهکننده روبرو میشوند. ولی برخورد
آدمهای موفق و ناموفق با این موقعیتها کاملاً متفاوت است. افراد ناموفق قضیه را
به اصطلاح به دل میگیرند. آنها به تجربیات ناخوشآیند خود میچسبند، بنابراین در
حافظه خود جای خوبی به آنها میدهند. آنها هیچگاه ذهنیاتشان را از خود دور نمیکنند
و بسا که خاطرات ناخوشآیند آنها، آخرین چیزی باشد که شب هنگام به آن فکر میکنند.
برعکس، مردم موفق و متکی به خود هیچگاه به خاطرات منفی خود
رجوع نمیکنند، آنها در سپردن اندیشههای مثبت به بانک حافظه خود ید طولایی دارند.
لحظاتی که با افکار خود خلوت کردهاید، وقتی که رانندگی میکنید،
و یا به تنهایی غذا میخورید، تجربیات مثبت و خوشایند خود را از نظر بگذرانید. در
بانک حافظه خود افکار مثبت بگذارید. این کار اعتماد به نفس شما را افزون میکند و
در شما این احساس مطبوع را برمیانگیزد که خیلی سرحال هستم و در ضمن به حفظ
تندرستی شما کمک میکند.
درست پیش از آنکه به خواب بروید، افکار مثبت را به بانک حافظه
خود بسپارید. موهبتهای خود را برشمارید. همه چیزهای خوبی را که به خاطر آنها باید
شکرگزار باشید به خاطر آورید: زن یا شوهرتان، کودکان، دوستان و سلامتیتان را
کارهای خوبی را که امروز از مردم دیدهاید، به یاد آورید. پیروزیها و موفقیتهای
بزرگ و کوچکتان را از نظر بگذرانید. دلائل خرسندی خود را از زنده بودن برشمارید.
ب) فقط افکار مثبت از بانک ذهن خود برداشت کنید. افکار
منفی را پیش از آنکه تبدیل به هیولاهای ذهنی شوند، از بین ببرید. انسان میتواند
تقریباً هر واقعه ناخوشایند یک هیولای ذهنی بسازد. شکستهای شغلی، بیوفاییهای
معشوق، سرمایهگذاریهای ناموفق، سرخوردگیها از رفتار فرزند، همه و همه هیولاهای
ذهنی هستند! روشن است که اگر هر فکر منفی با یادآوریهای مکرر تقویت شود، میتواند
با تبدیل شدن به یک هیولای ذهنی، اعتماد به نفس شخص را خرد کند و منجر به مشکلات
روانی حاد شود. انسانهای زیادی خودکشی و اقدام به از بین بردن خود میکنند. شواهد
نشان میدهد که میلیونها نفر از مردم نیز خود را به شکلی تدریجی و بیسروصدا از
بین میبرند. هنوز اشخاصی وجود دارند که به جای خودکشی، روان خود را نابود میسازند
و پیوسته در جستجوی راههایی برای تحقیر، تنبیه و کلاً خوار شمردن خود هستند. یک
مشکل روانی، خواه کوچک و یا بزرگ، اینگونه درمان میشود که شخص عادت کند به جای
برداشت نمودن نکات منفی از بانک حافظه خود، افکار مثبت را برداشت کند. هیولاهای
ذهنی نسازید. افکار ناخوشایند را از بانک حافظه خود بیرون نیاورید. هنگامیکه
تجربیاتی از هر نوع را به یاد میآورید، روی قسمتهای خوب آن تأکید کنید. خاطرات
بد را فراموش کنید، آنها را دفن کنید. اگر متوجه شدید که دارید جنبههای منفی را
مرور میکنید، ذهن خود را به سوی دیگری منحرف کنید.
در اینجا مطلب مهم و دلگرمکنندهای نیز وجود دارد. ذهنتان از
شما میخواهد که مسائل ناخوشایند را فراموش کنید. اگر فقط ذرهای همکاری داشته
باشید، خاطرات ناخوشایند به تدریج محو میشوند و سخنگویی که در بانک حافظه شماست،
آنها را باطل میکند.
اگر فقط خود را از یادآوری موضوعات ناخوشایند منع کنیم، به
راحتی میتوانیم آنها را فراموش کنیم. تنها افکار مثبت را از بانک حافظه خود
برداشت کنید. بگذارید بقیه آنها محو و نابود شوند. تنها به این ترتیب ممکن است
اعتماد به نفس و احساس در اوج بودن در وجود شما بارور شود. اگر جلوی افکار منفی و
تحقیرکننده خود را بگیرید، قدم بزرگی در راه غلبه بر ترس برداشتهاید.
روراست عمل کردن، وجدانتان را آسوده نگاه میدارد و در شما
اعتماد به نفس ایجاد میکند. وقتی کاری را که به بدی شهرت یافته است، انجام
میدهیم دو اتفاق منفی رخ میدهد: اول اینکه احساس گناه میکنیم و در نتیجه اعتماد
به نفسمان را از بین میبریم و دیگر اینکه مردم دیر یا زود متوجه خطای ما میشوند
و از ما سلب اعتماد میکنند.
درستکار باشید و اعتماد به نفس خود را حفظ کنید. این همان کمکی
است که از فکر خود برای موفق شدن میگیرید. پس برای آنکه اعتماد به نفس را در
خودتان تقویت کنید، متهورانه عمل کنید.
روانشناسان معتقدند که ما میتوانیم نگرشهای خود را با تغییر
دادن رفتار خود اصلاح کنیم. مثلاً اگر خود را به خندیدن وادارید، بیشتر حالت
خندیدن پیدا میکنید، یا اگر صاف بایستید و محکم راه بروید، بیشتر احساس قدرت
میکنید. حالا اخم کنید ببینید که آیا براستی احساس عصبانیت و دلخوری به شما دست
نمیدهد؟
به آسانی میتوان اثبات کرد که انگیزههای کنترل شده قادرند
هیجانات را تغییر دهند. برای آنکه با اعتماد به نفس بیندیشیم، باید با اعتماد به
نفس عمل کنیم.
همیشه در ردیفهای جلو بنشینید.
نگاه کردن به چشمان دیگران را تمرین کنید.
سرعت راه رفتنتان را بیست و پنج درصد تندتر کنید.
بلند و جدی حرف زدن را تمرین کنید.
خندان باشید.