TEHRAN Bazaar

وبلاگ بازار طهران

TEHRAN Bazaar

وبلاگ بازار طهران

زندگی بی ارزش است! و با ارزشترین چیز زندگی‎ست..!!!
هیچ چیزی بطور تصادفی نیست!
سعادت، خوشبختی و موفقیت دست یافتنی‎ست ...

Believe you can succeed and you will
Cure yourself of fear
Think and dream creatively
Make your attitudes your allies
Learn how to think positivley
Turn defeat in to victory
Use goals to help you grow
Think like a leader

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فکر» ثبت شده است


 

از نگرش‎های خود، حامیان سرسختی بسازید

 

 

طرز فکر ما از طریق رفتارمان نمودار می‎شود. نگرش‎ها آینه ‎های ذهن هستند. آنها تفکر را بازمی‎تابانند. سالهای سال است که انسان‎ها با دیگر همنوعان خود، از طریق چهره، بدن، صداها، و نه لغات، ارتباط برقرار می‎کند. ما هنوز به همان طریق احساسات و نگرش‎های خود را نسبت به انسان‎ها و دیگر چیزها بیان می‎کنیم.

ارمیا جوهریان

بگومگوها از کجا آغاز می‎شود؟

از خودتان پرسیده‎اید که عامل پیدایش دعواها چیست؟ دستِ‎کم نود و نُه درصد موارد، بگومَگوها بر سر مسائل بی‎اهمیت و پیش‎پا افتاده‎ای است. چیزهای کوچک و پیش‎پا افتاده معمولاً به جر و بحث می‎انجامد. پس برای آنکه دیگر بحثی پیش نیاید، مسائل بی‎ارزش را پیش نکشید.

پیش از آنکه ایرادی بگیرید یا اتهامی بزنید یا کسی را سرزنش کنید یا برای دفاع از خود، ضدحمله‎ای ترتیب دهید، از خود بپرسید "آیا واقعاً ارزشش را دارد؟" در بیشتر موارد، ندارد و شما می‎توانید از یک درگیری بیهوده در امان بمانید. این پرسش "به‎راستی ارزشش را دارد؟" در تمام موقعیت‎هایی که برای شما مسأله‎ساز می‎شود می‎تواند مشکل‎گشا باشد.

ارمیا جوهریان

چگونه بزرگ بیندیشیم

هنگامیکه موفقیت شرط باشد، مردم را با متر یا کیلو یا میزان تحصیلات و یا پیشینه خانوادگی‎شان نمی‎سنجند؛ بلکه آنها را براساس میزان توقع‎شان ارزیابی می‎کنند. میزان توقع ما میزان موفقیت ماست. بزرگترین ضعف انسان کوچک شمردن یا به عبارت ساده‎تر، دستِ‎کم گرفتن خود است که به اشکال مختلفی ظاهر می‎شود.

حتماً شنیده‎اید که می‎گویند خود را بشناس!

ولی انگار برداشت مردم از این عبارت آن است که فقط جنبه‎های منفیِ خود را بشناس! بدین ترتیب، خودسنجی مترادف طوماری از کاستی‎ها، ناتوانی‎ها و نقطه ضعف‎ها شده است. البته شناخت ناتوانی‎ها خوب است. زیرا زمینه‎هایی را که هنوز می‎توانیم در آن رشد کنیم به ما نشان می‎دهد. ولی اگر تنها نقطه ضعف‎های خود را بشناسیم، دچار مشکل می‎شویم و ارزش خود را از دست می‎دهیم.

شما بزرگتر از آن هستید که فکر می‎کنید. پس اندیشه خود را تا حد ظرفیت حقیقی خود گسترش دهید. سعی کنید افکارتان به بزرگی مقامتان باشد! هرگز، هرگز و هرگز خود را دستِ‎کم نگیرید.

برای بزرگ‎اندیش بودن باید لغات و عباراتی را به کار ببریم که تصاویر ذهنی مثبت و بزرگ را در ذهن تداعی می‎کنند.

الف) از لغات و عبارات بزرک‎اندیشانه، مثبت و شادی‎بخش برای توصیف احوال خود استفاده کنید.

ب) از کلمات و عبارات خوشایند، شادی‎بخش و روشن برای توصیف دیگران استفاده کنید.

ج) با لحنی مثبت به دیگران دلگرمی دهید و در هر موقعیتی که پیش می‎آید از آنها تعریف کنید.

د) برای توضیح طرح‎ها و نقشه‎هایتان از کلمات مثبت استفاده کنید.

 

تنها وضعیت موجود را نبینید، بلکه امکانات فردا را هم در نظر آورید. بزرگ‎اندیشان خود را عادت داده‎اند که در برابر هر مسأله‎ای تنها وضعیت موجود را ندیده بلکه امکانات فردا را هم در نظر آورند.

به چیزها آنگونه که هستند نگاه نکنید، بلکه به امکاناتی که می‎توانند داشته باشند نظر کنید. توجه به هر چیزی ارزش و اعتبار می‎بخشد. شخص بزرگ‎اندیش همیشه به امکاناتی که می‎تواند در آینده تحقق یابد، توجه می‎کند، او اسیر زمان حال نیست.

ارمیا جوهریان

با عذرتراشی یا بیماری شکست‎پذیری مقابله کنید

اگر می‎خواهید خود را برای کسب پیروزی آماده کنید، باید موضوع مورد مطالعه خود را مردم قرار دهید. برای این کار مردم را به دقت تمام زیرِ نظر بگیرید تا اصول و قوانین کسب موفقیت را کشف کنید و سپس در زندگی خود به کار گیرید. بهتر است هرچه زودتر دست به کار شوید.

در مردم‎شناسی خود تَعمق کنید! در می‎یابید که افراد ناموفق از یک بیماری فکری که اندیشه‎های آنان را سرکوب می‎کند، رنج میبرند. ما نام "عذرتراشی" را بر این بیماری می‎گذاریم. همه افراد ناموفق نوع پیشرفته این بیماری و بیشتر افراد متوسط دستِ‎کم نوع خفیف آن را دارند.متوجه خواهید شد که عذرتراشی توجیه‎کننده تفاوت بین افراد فعال و آن دسته افراد دیگری است که به شکلی رِقت‎انگیز به کار کنونی خود چسبیده و دائم در اضطراب ازدست‎دادن آن هستند. همچنین درخواهید یافت که هرچه فرد موفق‎تر باشد کمتر به عذر و بهانه متوسل می‎شود.

آنهایی که در زندگی به جایی نرسیده‎اند و برنامه‎ای هم برای رسیدن به جایی ندارند، همیشه برای تبرئه خود یک کتاب توجیهات آماده دارند. افرادی که کارهایشان چنگی به دل نمی‎زند، در توضیح "چرا نداریم، چرا نمی‎توانیم، چرا نیستیم و چرا فلان کار را انجام نمی‎دهیم" حاضر جوابند.

زندگی افراد موفق را مورد بررسی قرار دهید تا پی ببرید که تمام بهانه‎هایی را که یک آدم معمولی می‎آورد، یک آدم موفق هم می‎تواند بیاورد، اما نمی‎آورد.

عذرتراشی مانند همه بیماری‎های دیگر، اگر به درستی درمان نشود وخیم‎تر می‎شود. قربانی این بیماری، چنین روندِ ذهنی را طی می‎کند: "آنقدر که باید کارم را خوب انجام نمی‎دهم از چه بهانه‎ای استفاده کنم که به من کمک کند حفظ ظاهر کنم؟ بگذار ببینم، ضعف بُنیه؟ نداشتن تحصیلات؟ پیری؟ جوانی؟ بداقبالی؟ همسر؟ بدبیاری‎های شخصی؟ یا تربیت خانوادگی؟"

هنگامی‎که قربانی شکست‎پذیری بهانه "مناسبی" یافت، به آن متوسل می‎شود. سپس با تکیه به آن، عدم موفقیتش را برای دیگران و خودش توجیه می‎کند.

هر زمانی که قربانی به بهانه‎ای متوسل می‎شود، آن بهانه در ضمیر ناخودآگاهِ او نقش عمیق‎تری می‎بندد. اندیشه‎های ما، چه مثبت و چه منفی، با مداومت در تکرار، تقذیه و تقویت می‎شوند. قربانی بیماری عذرتراشی در آغاز می‎داند که بهانه او کمابیش یک دروغ است، اما هرچه بیشتر آن را تکرار می‎کند، امر بر خود او نیز مُشتبه می‎گردد و بهانه حکم دلیل محکمی را می‎یابد که به موجب آن نتوانسته است آن‎طور که باید موفق باشد.

بنابراین مرحله نخست در برنامه‎ای که به سوی موفقیت دارید، آن است که خود را در برابر عذرتراشی یا بیماری شکست‎پذیری واکسینه کنید.

بیماری شکست‎پذیری به صورت‎های گوناگون پدیدار می‎شود، ام مخربترین انواع آن بهانه‎های فقدان تندرستی، فقدان هوش، فقدان سنِ مناسب و فقدان شانس و اقبال است.

ناخوشی به هزار شکل مختلف به عنوان بهانه‎ای در توجیه ناتوانی در انجام خواسته‎ها، ناتوانی در پذیرش مسئولیت‎های سنگین، ناتوانی در کسب درآمد بیشتر و ناتوانی در موفقیت، مورد استفاده قرار می‎گیرد.میلونها میلیون انسان، گرفتار بیماری عذرتراشی هستند. ولی آیا معذورات آنها در بیشتر موارد موجه است؟ برای لحظه‎ای تمام دوستان موفق خود را در نظر آورید که می‎توانستند از بیماری به عنوان بهانه‎ای استفاده کنند اما این کار را نکرده‎اند.

دوستان پزشک و جراح من معتقدند که نمونه کاملی از یک فرد سالم به هیچ‎وجه وجود ندارد. همه افراد از لحاظ تندرستی دچار مشکلی هستند. بسیاری از آنها بطور کلی یا تا حدودی خود را تسلیم بهانه فقدان تندرستی می‎کنند، اما انسان‎های کمال‎گرا هرگز چنین کاری نمی‎کنند.

کتاب جالب دکتر شیندلر، با عنوان "چگونه 365 روز در سال زندگی کینم"، را حتما بخوانید! دکتر شیندلر در این کتاب نشان داده است که سه تخت از هر چهارتخت بیمارستانها را افرادی اشغال کرده‎اند که بیماری‎شان منشاء عصبی دارد. تصور کنید که اگر سه چهارم بیماران، یادگرفته بودند که چگونه تنش‌های عصبی خود را کنترل کنند، هرگز سر و کارشان به بیمارستان‎ها نمی‎افتاد. "هیجانات عصبی" خود را کنترل کنید و برای آنها برنامه داشته باشید.

چهار پیشنهاد برای شما که می‎خواهید با بهانه فقدان تندرستی مقابله کنید!

یک. درباره بیماریهای خود صحبتی نکنید. هرچه بیشتر درباره یک بیماری حرف بزنید، حتی اگر یک سرماخوردگی ساده باشد، حالتان بدتر می‎شود.

دو. نگران سلامتی خود نباشید.

سه. خوشحال باشید که تا همین اندازه سالم و تندرست هستید. به‎جای شکایت‎کردن از ناخوشی‎ها بهتر است بخاطر تندرستی خود شادمان باشید.

چهار. به خود بگویید "فرسودگی بهتر از شکستگی است." زندگی ارزانی شماست تا از آن لذت ببرید. آن را هدر ندهید. زندگی را در واهمه‎های خوابیدن در بستر بیماری نگذرانید.

برای موفق‎شدن باید باهوش بود.

بهانه فقدان هوش با تلقینات "استعداد این کار را ندارم" چیز متداولی است. در حقیقت چنان همه‎گیر است که شاید نود و پنج درصد از افراد دور و بر ما به درجات مختلف گرفتار آن باشند. برخلاف دیگر انواع بهانه، اشخاصی که گرفتار این مشکل خاص هستند، دم برنمی‎آورند. کمتر کسانی صراحتاً قبول می‎کنند که بهره هوشی کافی ندارند. آنها در اعماق وجود خود با این احساس کلنجار می‎روند.

بیشتر ما آدم‎ها در ارتباط با مسأله هوش و استعداد دو اشتباه اساسی مرتکب می‎شویم:

الف. هوش و استعداد خود را دستِ‎کم می‎گیریم.

ب. درباره هوش و استعداد دیگران اغراق می‎کنیم.

به دلیل این دو اشتباه، بیشتر مردم توانایی‎های خود را چندان جدی نمی‎گیرند. آنها توان رقابت بر سرِ فرصت‎های شغلی از دست می‎دهند. زیرا معتقدند آن کار "کله" می‎خواهد. غافل از آن که غریبه‎ای از راه می‎رسد که پروای هوش ندارد و کار را می‎رباید.

مسأله تعیین‎کننده، میزان هوش نیست بلکه نحوه استفاده‎ای است که از هوش خود، هر اندازه که باشد، می‎کنید. نگرشی که نسبت به هوش خود دارید، بسیار مهمتر از میزان هوش شماست. اجازه دهید این جمله را به دلیل اهمیت آن تکرار کنم:

"نگرشی که نسبت به هوش خود دارید، بسیار مهمتر از میزان هوش شماست."

آیا کودک شما می‎تواند دانشمند شود؟

دکتر اِدوارد تلر یکی از فیزیک‎دانان برجسته امریکا می‎گوید: "کودک برای دانشمند شدن نیاز به ذهن باز و سریع‎الاِنتقالی ندارد، نیاز به حافظه خارق‎العاده‎ای هم ندارد. لازم نیست در مدرسه، نمره‎های بسیار بالایی داشته باشد. تنها عامل تعیین کننده در این میان آن است که کودک علاقه بسیار زیادی به مسائل علمی داشته باشد."

علاقه و اشتیاق حتی در حیطه علم نیز یک عامل تعیین‎کننده است!

شخصی که ضریب هوش او صد باشد، به یاری دیدگاهی مثبت، خوش‎بینانه و مساعد، می‎تواند پول، احترام و موفقیت بیشتری کسب کند تا شخصی که با ضریب هوشی صدوبیست، منفی‎باف، بدبین و تک‎رو باشد.

اندکی فهم برای چسبیدن به یک کار (نظیر امور عادی یا وظایف با یک طرح) تا به اتمام رساندن آن، مفیدتر از هوشی است که بلااستفاده گذارده شود، گرچه هوشی در حد نبوغ باشد. زیرا پایداری، نودوپنج درصد از توانایی را تشکیل می‎دهد.

سه راه برای از میان بردن بهانه‎های فقدان هوش

الف. هیچ‎وقت خودتان را کم‎هوش و دیگران را باهوش تصور نکنید. خودتان را دستِ‎کم نگیرید. روی امتیازهایتان حساب کنید. استعدادهای خود را کشف کنید. به یاد داشته باشد که میزان هوش شما هیچ اهمیتی ندارد، بلکه نوع استفاده از آن هوش مطرح است. به‎جای نگرانی درباره ضریب هوش خود، فکرتان را به کار بیندازید.

ب. روزی چندبار به خود یادآوری کنید: "نگرش‎های من مهم‎تر از هوش من است." در منزل و محل کار، نگرش‎های مثبت را به کار ببندید. در هر کاری دلایل پیروزی خود را برشمارید و نه دلایل شکست را. نگرش "دارم برنده می‎شوم" را به‎دست آورید. هوش خود را در جهت کارهای مثبت و خلاق به کار ببرید. از آن برای یافتن کلیدهای موفقیت استفاده کنید، نه برای متقاعد کردن خودتان به شکست.

ج. به یاد داشته باشید که توانایی فکر کردن با ارزش‎تر از توانایی حفظ کردن اطلاعات است. از ذهن خود برای آفرینش و عملی ساختن ایده‎ها استفاده کنید. راه‎های بهتر و تازه‎تری برای انجام دادن کارها بیابید. از خود بپرسید: "آیا دارم از توانایی ذهنی خود برای ساختن تاریخ استفاده میکنم یا تنها برای ثبت کردن تاریخی که دیگران می‎سازند؟"

بهانه سن یا متقاعد شدن به شکست به دلیل نداشتن سن مناسب

این بهانه به دو صورت مشخص از راه می‎رسد:

"دیگر پیر شده‎ام"

"هنوز خیلی جوانم"

حتما از صدها نفر که در سنین مختلف هستند، شنیده‎اید که در توجیه کارآیی نه چندان خوب خود در زندگی، می‎گویند: برای شروع کردن دیگر پیر شده‎ام یا هنوز خیلی جوانم. نمی‎توانم به دلیل محدودیت‎های سن خود، کارهای مورد علاقه‌ام را شروع کنم.

واقعا عجیب و تأسف‎آور است که کمتر آدمی احساس می‎کند همگام با سن واقعی خود پیش می‎رود. این بهانه، هزاران انسان را از فرصت‎های حقیقی محروم کرده‎ است. آنان تصور می‎کنند که سنشان مناسب نیست، از این‎رو به خود زحمت آزمودن نیز نمی‎دهند.

بهانه "دیگر پیر شده‎ام" رایج‎ترین نوع بهانه‎گیری‎های مربوط به سن است. این بیماری نفوذ ظریف و ناآگاهانه‎ای دارد. عذرتراشی‎های مربوط به سن را می‎توان از میان برد. سن و سال ما انسان‎ها چندان اهمیتی ندارد، بلکه این نگرش ماست که از سن یک موهبت یا یک مصیبت می‎سازد. با درمان عذرتراشی‎های سن فرصتهایی را که فکر می‎کردید برای همیشه از شما گرفته شده است ، به ‎دست آورید. زمانی‎که بر ترس خود از محدودیت‎های سن غالب شدید، همراه موفقیت، طول عمر را نیز به زندگی خود می‎بخشید.

انواع بهانه‎های "هنوز جوان هستم" نیز می‎توانند به انسان لطمه وارد کنند. فقط تصورات یک جوان می‎تواند از جوانی یک نقطه ضعف بسازد. اغلب می‎شنوید که در مشاغل خاصی، بلوغ جسمی کافی مورد نظر است، خصوصاً در شغل‎هایی مانند فروش اوراق بهادار یا بیمه‎نامه‎ها. اینکه برای جلب اعتماد یک سرمایه‎گذار، حتما باید موی‎تان خاکستری باشد یا اصلا مو نداشته باشید، استناد غلطی است. آنچه واقعا مطرح است، میزان تسلط شما به کارتان است. اگر کارتان را به خوبی بدانید و با مردم راه بیایید، باید گفت که بلوغ لازم را برای اداره کار دارا هستید. سن ربطی به توانایی ندارد، مگر آنکه خودتان را متقاعد کرده باشید که فقط گذر سالها می‎تواند از شما انسانی توانا و با اعتبار بسازد. اگر نشان دهید که توانایی‎های لازم را دارید و نگرشتان مثبت است، جوانی شما یک مزیت به حساب خواهد آمد.

راه حل‎هایی برای عذرتراشی سن

الف. به سن کنونی خود خوشبینانه نظر کنید. به خود بگویید: "هنوز جوان هستم" نه آنکه "دیگر پیر شده‎ام." در پی افق‎های جدید باشید و سرزندگی و شور جوانی را در خود بوجود آورید.

ب. حساب کنید که برای سازندگی و فعالیت هنوز چه مقدار فرصت باقی است. به یاد داشته باشید که افراد سی ساله هنوز هشتاد درصد از زندگی فعالشان را پیش رو دارند و پنجاه ساله‎ها هنوز چهل درصد عمرشان را برای استفاده از فرصت‎ها در اختیار دارند. زندگی در عمل طولانی‎تر از آن است که بیشتر مردم تصور می‎کنند.

ج. فرصت‎های آینده را به انجام کارهایی که واقعاً می‎خواهید انجام بدهید، اختصاص دهید. هنگامی دیر است که اجازه دهید ذهنتان منفی بافی کند و فکر کند دیگر دیر شده است. فکر نکنید: "باید سالها قبل شروع می‎کردم" این اندیشه مخرب است. در عوض فکر کنید: "می‎خواهم الآن شروع کنم، بهترین سال‎های من، پس از این است." این طرز تفکر مختص انسان‎های موفق است.

هر چیز علتی دارد.

چیزی بی‎دلیل رخ نمی‎دهد. حال چگونه باور کنیم که امور انسان‎ها از این قانون مستثنی است! با وجود این، کمتر روزی است که نشنوید آدمی مشکل خود را به بد اقبالی و موفقیت دیگری را به خوش اقبالی نسبت نداده باشد. در تمام حرفه‎ها (مدیریتبازرگانی، فروش، حقوق، مهندسی، بازیگری و ...) افراد به‎دلیل نگرش‎های متعالی و استفاده از بیشترین میزان تفکر در انجام کارهای دشوار توانسته‎اند رتبه خود را ارتقاء دهند.

قانون علت و معلول را بپذیرید. یک‎بار دیگر نگاه کنید به آنچه در ظاهر "شانس خوب" افراد نامیده می‎شود. چیزی به نام شانس پیدا نخواهید کرد، بلکه تنها آمادگی، طرح‎ریزی و تفکر موفقیت‎زا در مقدمه خوش‎اقبالی خواهید یافت. نگاه دوباره‎ای بیندازید به چیزی که در ظاهر "شانس بد" یک نفر خوانده می‎شود. اگر دقت کنید علل ویژه و مشخصی را کشف خواهید کرد. انسان‎های موفق در برخورد با موانع، به نتایج سازنده‎ای می‎رسند و به یاری آنها از موانع می‎گذرند. اما افراد متوسط و ناموفق، توان این را ندارند که از شکست‎های خود درس عبرت بگیرند.

خیال‎بافی نکنید. ماهیچه‎های ذهن خود را با رؤیای یک راه بی‎دردسر، برای به چنگ آوردن پیروزی خسته نکنید. هیچ‎کس به سادگی و از طریق شانس به موفقیت نمی‎رسد.

موفقیت از طریق رعایت ضوابط و تسلط بر اصولی که آن را تضمین می‎کنند، حاصل می‎شود. برای به‎دست آوردن ترفیع در کار، موفقیت و سایر موهبت‎های زندگی، روی شانس حساب نکنید. دادن چنین امتیازهایی در ردیف وظایف شانس نیست. در عوض بر تقویت قابلیت‎هایی که موجب موفقیت شما می‎شود تمرکز کنید.

ارمیا جوهریان

به موفقیت خود ایمان داشته باشید

 

موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری از چیزهاست ...

از جمله رفاه در زندگی، خانه مناسب، استفاده از تعطیلات، مسافرت، جدیدترین امکانات، امنیت مالی و بهره‎مند ساختن فرزندان از بیشترین امتیازها...

موفقیت یعنی کسب احترام، بزرگی، عزت در محیط کار و عرصه اجتماع. موفقیت یعنی آزادی، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یعنی احترام به خویش؛ دیدن آنکه زندگی پیوسته شادمانه‎تر و رضایت‎بخش‎تر می‎شود و می‎توان برای آنهایی که مسئولیت‎شان بر دوش ماست، کاری کرد.

موفقیت یعنی پیروزی.

موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است.

هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی است که روزگار می‎تواند به او بدهد. هیچ‎کس از حرکت لاک‎پشتی و زندگی متوسط خشنود نیست. هیچ‎کس دوست ندارد احساس حقارت کند.

در این جمله کتاب انجیل مقدس که می‎گوید: ایمان قادر است کوه را از جا بَرکند، نشانه ای از یک حکمت عملی و زندگی‎ساز به چشم می‎خورد. اگر براستی ایمان داشته باشید که می‎توانید کوهی را از جای خود حرکت دهید، در این کار موفق خواهید شد. بسیاری از مردم فاقد چنین اعتقادی هستند و در نتیجه توان حرکت دادن کوه‎ها را ندارند.

شاید گاهی این جملات را شنیده باشید که احمقانه است فکر کنیم کوهی را تنها با گفتن "ای کوه حرکت کن" می‎توان حرکت داد. این غیرممکن است.

کسانی‎که این‎گونه می‎اندیشند، ایمان و باور را با آرزو اشتباه می‎گیرند. آنها درست می‎گویند؛ زیرا با آرزو کردن نمی‎توان کوهی را از جا حرکت داد. آرزویِ صرف، نمی‎تواند شما را در سوئیت مدیران شرکت‎های بزرگ، یا در یک خانه پنج خوابه با سه حمام و یا در ردیف صاحبان درآمدهای کلان قرار دهد. نمی‎توانید به صرفِ آروز به مقام رهبری دست یابید.

اما با ایمان می‎توانید کوهی را جابجا کنید. اگر ایمان داشته باشید که موفق می‎شوید، حتما موفق خواهید شد.

نیروی ایمان نه چیزی سحرانگیز است و نه اسرارآمیز.

ایمان به این شکل عمل می‎کند: اعتقاد به این‎که "من از عهده این کار برمی‎آیم"، قدرت، مهارت، و انرژی لازم را برای موفقیت در اختیارمان می‎گذارد. هرگاه باور داشته باشیم که می‎توانیم کاری را انجام دهیم، روش انجام دادن آن کار پیدا میشود.

همه روزه در سراسر جهان، جوانانی در پست‎های جدید مشغول به کار می‎شوند. هر یک از آنها آروز می‎کند که روزی بتواند به نقطه اوج کار خود دست یابد. اما بیشتر این جوانان فاقد ایمانی هستند که آنها را به سوی مراتب عالی رهنمون گردد و از این رو هرگز به نقطه اوج کار خود نمی‎رسند. اعتقاد آنها به این‎که فتح قلّه‎های پیروزی ناممکن است، باعث می‎شود که نتوانند پله‎هایی را که به اوج موفقیت می‎انجامد، کشف کنند. رفتار چنین افرادی از سطح رفتار آدم‎های متوسط فراتر نمی‎رود.

اما شمار اندکی از این جوانان، به موفقیت خویش ایمان کامل دارند. آنها با این نگرش، به کار خود روی می‎آورند که: "باید پله‎های ترقی را یکی پس از دیگری طی کنم" و بدین‎گونه، به یاری ایمان خود به نقطه اوج می‎رسند. این جوانان، با اعتقاد به پیروزی و اینکه دستیابی به موفقیت ناممکن نیست، رفتار مدیران‎شان را مطالعه می‎کنند و در نتیجه یاد می‎گیرند که افراد موفق چگونه با مشکلات برخورد کرده و در شرایط دشوار تصمیم می‎گیرند. آنها با تأمل در نگرشهای افراد موفق سرانجام درمی‎یابند که "کلید انجام کارها" همیشه به سوی انسانی میآید که ایمان دارد می‎تواند کاری را به انجام برساند.

ایمان راسخ ذهن را به سمت یافتن راه‎ها، وسایل و چگونگی‎ها سوق می‎دهد. ایمان شما به توانستن، اعتماد دیگران را نیز به سوی شما جلب می‎کند. بسیاری، عامل ایمان را چندان جدی نمی‎گیرند، ولی خوشبختانه این قاعده شامل همه نمی‎شود.

کسانیکه به توان خود ایمان و باور داشته باشند می‎توانند کوه‎ها را جابجا کنند و کسانی‎که به آن ایمان و باور نداشته باشند، نمی‎توانند. ایمان نیرویِ توانستن را بوجود می‎آورد.

ایمان در عصر حاضر، می‎تواند کارهایی عظیم‎تر از جابجایی کوه‎ها انجام دهد. اصلی‎ترین عامل، و در حقیقت عاملِ اساسی، در دستیابی ما به فضا این باور بود که فضا را می‎توان تسخیر کرد. بدون اعتقاد راسخ و خلل‎ناپذیر به توانایی فتح فضاف دانشمندان ما شهامت، علاقه و شوری برای اقدام نداشتند ایمان به اینکه سرطان قابل علاج است، درنهایت به یافتن راهی برای درمان سرطان خواهد انجامید.

ایمان به کسب نتایج عالی یک نیروی محرکه است. نیرویی است که همه شاهکارهای ادبی و کشفیات علمی قائم به اوست. اعتقاد به پیروزی، پشتوانه کلیه حرفه‎ها، و سازمان‎های موفق است. اعتقاد به پیروزی، بخش اصلی و بسیار ضروری از سرشت انسان‎های موفق است.

به موفقیت خود ایمان داشته باشید و یقین بدانید که حتما موفق خواهید شد.

سالها با افرادی که در فعالیت‎های گوناگون خود ناموفق بوده‎اند، گفتگو کرده‎ام. دلائل و توجیهات بسیاری در مورد عدم موفقیت آنها شنیده‎ام. هرچه گفتگو با این افراد جلوتر می‎رود، حقیقتی آشکارتر می‎شود. از زبان آنها چنین جملاتی شنیده می‎شود:

"راستش رو بخوای خودم میدونستم عملی نیس!"

"حتی قبل اینکه شروع کنم ترس از این داشتم که ...!"

یا

"وقتی کارا اونجوری که میخواستم پیش نرَف زیاد تعجب نکردم ...!"

طرز فکرِ "امتحان میکنم ولی می‎دانم عملی نیست" نتیجه‎ای جز ناکامی به بار نمی‎آورد. بی‎اعتقادی یک نیرویِ مخرب است. فکری که ایمانش را از دست داده یا گرفتارِ شک شده است، پی دلائلی می‎گردد تا دودِلی خود را توجیه کند. مسبب بسیاری از شکست‎ها، بی‎اعتقادی، عدم اطمینان، گرایش ناخودآگاه به شکست و نداشتن رغبت چندان به پیروزی است.

کافی است تردید به خود راه دهید تا شکست بخورید و به پیروزی بیندیشید تا موفق شوید.

احترام گذاشتن به چهره‎های پیشرو خوب است، همین‎طورآموختن از آنها و مطالعه شخصیت و شیوه زندگیشان، اما ستایش کردن، هرگز! باور کنید پیش‎تر از آنها هم می‎توان رفت؛ بسی فراتر از آنها. کسانی‎که خود را در رده دوم می‎بینند، زندگی و کارشان نیز در رده دوم باقی می‎ماند.

حال قضیه را از این جنبه ببینید:

باورها، شکل‎دهنده و تنظیم‎کننده رفتار انسان‎ها هستند.

یک آدم میانه‎حال و متوسط را در نظر آورید. او معتقد است که ارزش چندانی ندارد. بنابراین، سهم اندکی هم نصیبش می‎شود. بر آن است که از عهده انجام کارهای بزرگ برنمی‎آید. پس کار بزرگی هم انجام نمی‎دهد. معتقد است که شخص مهمی نیست و جای پای این احساس را در کلیه کارهای خود برجای می‎گذارد. بی‎اعتقادی او به خودش، در طرز صحبت‎کردن، راه‎رفتن و سایر اعمالش نمود پیدا می‎کند. اگر تنظیم‎کننده درونی‎اش را رو به رشد تنظیم نکند، بتدریج از نظر خویش می‎افتد و از آنجاکه دیگران نیز همان جنبه‎هایی را در ما می‎بینند که ما در خود می‎بینیم، او از نظر اطرافیانش هم می‎افتد.

حال به آن سمت دیگر، به آدمی که حرکتی رو به جلو دارد، نظر می‎اندازیم. کسی‎که معتقد است بیش از اینها می‎ارزد، سهم بیشتری می‎برد. او معتقد است که می‎تواند وظایف دشوار و سنگینی را بر عهده گیرد و می‎تواند آنچه انجام می‎دهد؛ رفتاری که اجازه می‎دهد مردم با او داشته باشند، شخصیت، افکار و نقطه نظرهایش همه و همه نمایانگر این حقیقتند که "آدم سنجیده‎ای است و برای خودش احترام قائل است".

هر انسانی محصول افکار خویش است. باید بزرگ‎اندیش بود و باورها و اندیشه‎ها را رو به رشد تنظیم کرد. با اعتقاد راسخ به موفقیت، موانع را به کناری زد، باید بزرگ ‎اندیشید و بزرگ شد.

به خود ایمان بیاورید تا اتفاقات خوب رخ دهد.

ذهن شما یک کارگاه فکر است. کارگاهی فعال که هر روز افکار فراوانی تولید می‎کند. تولید در این کارگاه ذهنی، تحت نظر دو نفر سرکارگر صورت می‎گیرد که یکی از آنها آقای کامیاب و دیگری را آقای ناکام می‎نامیم. آقای کامیاب در کار تولید ذهنیات مثبت است. تخصص او تولید دلایلی بر واجد صلاحیت بودن، موفقیت و توانایی شماست. سرکارگر دیگر، آقای ناکام، افکار منفی و تحقیرآمیز می‎سازد. او در توجیه ناتوانایی‎ها و نارسایی‎های شما خبره است. شعار تخصصی او "شکست می‎خورید" است.

هر دو این حضرات، آقای کامیاب و آقای ناکام بسیار فرمانبردارند. فوراً سر پست خود حاضر می‎شوند و به کوچکترین اشاراه‎ای به جنبش و فعالیت درمی‎آیند. هرگاه اشاره مثبت باشد، آقای کامیاب قدم پیش می‎گذارد و مشغول کار می‎شود و هرگاه اشاره منفی باشد، سر و کله آقای ناکام پیدا می‎شود.

برای آن‎که ببینید هر یک از این دو چگونه برایتان کار می‎کند، این تمرین را انجام دهید:

به خود بگویید "امروز روز کسل کننده‎ای است."

همین یک اشاره، آقای ناکام را وامی‎دارد که با مشتی شواهد و مدارک برای تأیید حرف شما وارد صحنه شود. به شما می‎گوید هوا خیلی گرم است یا سوزِ بدی می‎آید، امروز کار و بار کساد است، فروش اُفت خواهد کرد، مردم همه عصبی و دیوانه شده‎اند، ممکن است ناخوش شوید، خانم‎تان چشم‎غره‎های بدی می‎رود. آقای ناکام می‎تواند در کمتر از چند ثانیه، زیرِ پایتان را خالی کند، "امروز روز بدی است" پیش از آنکه به خود بیایید، تبدیل می‎شود به "عجب روز گندی است".

اما حالا به خودتان بگویید "امروز چه روز خوبی است."

آقای کامیاب فوراً اشاره را در می‎یابد و مشغول می‎شود. به شما می‎گوید: "امروز معرکه است! هوا عالیه. زنده بودن هم نعمتی است. امروز می‎توانی چند کار عقب مانده را جلو بیندازی." و با حرفهایش تمام آن روز را پرانرژی و سرخوش باشید.

به همان طریقی که آقای ناکام می‎تواند به شما نشان دهد چرا نشد به فلانی جنس بفروشید، آقای کامیاب نشان می‎دهد که چگونه می‎توانستید آن را بفروشید. آقای ناکام متقاعدتان می‎کند که شکست می‎خورید. در حالی‎که آقای کامیاب نشان می‎دهد که چرا و چگونه پیروز خواهید شد. آقای ناکام در یک چشم به‎هم‎زدن، پاپوشی برای فلان شخص درست می‎کند. در حالی‎که آقای کامیاب دلائل بیشتری می‎آورد مبنی بر اینکه چرا همان شخص، دوست‎داشتنی است.

چنانچه به یکی از این دو، کارِ بیشتری ارجاع کنید، او را قوی‎تر خواهید کرد. اگر آقای ناکام مسئول انجام کار بیشتری شود، تعدادی پرسنل هم اضافه می‎کند و جایِ بیشتری را در ذهنِ شما به خود اختصاص می‎دهد؛ در نهایت، تمام بخش تولید فکر را تحت نظارت خود می‎گیرد و به مجموعه افکار شما ماهیتی منفی می‎دهد.

کار عاقلانه این است که آقای ناکام را اخراج کنید، زیرا نیازی به او ندارید. چرا باید کسی دائماً در گوشتان بخواند: نمی‎توانید، عرضه‎اش را ندارید، شکست می‎خورید و از این‎جور چیزها. آقای ناکام شما را در رفتن به جایی که می‎خواهید بروید، یاری نمی‎کند. پس عُذرش را بخواهید.

آقای کامیاب را تمام وقت به کار بگیرید. هر زمان فکری وارد ذهنتان می‎شود، از آقای کامیاب بخواهید به آن مشغول شود. او نشان می‎دهد که چگونه موفق خواهید شد.

همه شواهد حاکی از آن است که در همه زمینه‎ها نیاز روزافزون به افراد نخبه احساس می‎شود، افرادی‎که از هر نظر دارای توانایی‎های عالی هستند. کسانی‎که بزرگان آینده خواهند بود، اکنون به مرحله بلوغ رسیده‎اند، یا بزودی خواهند رسید و یکی از آنها شما هستید. آنان که فرصت را تبدیل به ثروت می‎کنند افراد فهیمی هستند که یاد می‎گیرند چگونه به خود قوت قلب دهند و برای نیل به پیروزی تلاش می‎کنند. قدم به درون بگذارید. دروازه‎های پیروزی گشاده‎تر از هر زمان دیگر است. از هم‎اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که می‎خواهند از روزگار کام سِتانند.

اینجا نخستین ایستگاه موفقیت است، ولی ایستگاه مهمی است. ایستگاه اول: ایمان به توانایی‎های خویش.


#به_موفقیت_خود_ایمان_داشته_باشید

 


چگونه بر نیروی ایمان و باور خود بیفزاییم


سه روش برای تقویت نیروی ایمان و باور

الف. به پیروزی بیندیشید و هرگز به شکست فکر نکنید. در همه‎جا، سرِ کار و حتی در منزل، افکار نویدبخش را جایگزین افکار یأس‎آور کنید. وقتی با وضعیت دشواری روبرو می‎شوید، به خود بگویید "موفق خواهم شد" و نه "احتمالاً شکست می‎خورم". وقتی با کسی رقابت می‎کنید، فکر کنید "من در ردیف بهترین‎ها هستم" و نه "قابل آن نیستم که ...". وقتی فرصتی به شما روی می‎آورد، فکر کنید: "می‎توانم انجامش دهم" و نه "نمی‎توانم". اجازه دهید روند افکارتان تحت نفوذ شعار "پیروز خواهم شد" باشد. تفکری که حولِ محور موفقیت چرخ زند باعث می‎شود که ذهن نقشه‎های موفقیت‎آمیزی طرح کند. شکستمدارانه بودنِ اندیشه‎ها، ذهن را به سوی شکست رهنمون می‎شود.

ب. دائماً به خود گوشزد کنید که از آنچه تصور می‎کنید بهتر هستید. مردم موفق به هیچ‎وجه خارق‎العاده نیستند. موفقیت مستلزم هوش برتر نیست، هیچ رمز و رازی ندارد و به بخت و اقبال هم متکی نیست. افراد موفق، آدم‎هایی معمولی هستند که از اعتماد به نفس و ایمان بیشتری برخوردارند. هرگز خود را دستِ‎کم نگیرید.

پ. بزرگ‎اندیش باشید. میزان موفقیت شما را میزان بینش شما تعیین می‎کند. اگر اهداف کوچک را مد نظر قرار دهید، باید در انتظار نتایج کوچک هم باشید. اهداف بلند را در نظر آورید تا به موفقیت‎های بزرگ دست یابید. این نکته را هم فراموش نکنید: بیشتر ایده‎ها و نقشه‎های بزرگ اگر آسانتر از ایده‎ها و نقشه‎های کوچک نباشند، دشوارتر از آنها نخواهند بود. 

ارمیا جوهریان