با
عذرتراشی یا بیماری شکستپذیری مقابله کنید
اگر
میخواهید خود را برای کسب پیروزی آماده کنید، باید موضوع مورد مطالعه خود را مردم
قرار دهید. برای این کار مردم را به دقت تمام زیرِ نظر بگیرید تا اصول و قوانین
کسب موفقیت را کشف کنید و سپس در زندگی خود به کار گیرید. بهتر است هرچه زودتر دست
به کار شوید.
در
مردمشناسی خود تَعمق کنید! در مییابید که افراد ناموفق از یک بیماری فکری که
اندیشههای آنان را سرکوب میکند، رنج میبرند. ما نام "عذرتراشی" را بر این
بیماری میگذاریم. همه افراد ناموفق نوع پیشرفته این بیماری و بیشتر افراد متوسط
دستِکم نوع خفیف آن را دارند.متوجه خواهید شد که عذرتراشی توجیهکننده تفاوت بین
افراد فعال و آن دسته افراد دیگری است که به شکلی رِقتانگیز به کار کنونی خود
چسبیده و دائم در اضطراب ازدستدادن آن هستند. همچنین درخواهید یافت که هرچه فرد
موفقتر باشد کمتر به عذر و بهانه متوسل میشود.
آنهایی
که در زندگی به جایی نرسیدهاند و برنامهای هم برای رسیدن به جایی ندارند، همیشه
برای تبرئه خود یک کتاب توجیهات آماده دارند. افرادی که کارهایشان چنگی به دل نمیزند،
در توضیح "چرا
نداریم، چرا نمیتوانیم، چرا نیستیم و چرا فلان کار را انجام نمیدهیم" حاضر جوابند.
زندگی
افراد موفق را مورد بررسی قرار دهید تا پی ببرید که تمام بهانههایی را که یک آدم
معمولی میآورد، یک آدم موفق هم میتواند بیاورد، اما نمیآورد.
عذرتراشی
مانند همه بیماریهای دیگر، اگر به درستی درمان نشود وخیمتر میشود. قربانی این
بیماری، چنین روندِ ذهنی را طی میکند: "آنقدر که باید کارم را خوب
انجام نمیدهم از چه بهانهای استفاده کنم که به من کمک کند حفظ ظاهر کنم؟ بگذار
ببینم، ضعف بُنیه؟ نداشتن تحصیلات؟ پیری؟ جوانی؟ بداقبالی؟ همسر؟ بدبیاریهای
شخصی؟ یا تربیت خانوادگی؟"
هنگامیکه
قربانی شکستپذیری بهانه "مناسبی" یافت، به آن
متوسل میشود. سپس با تکیه به آن، عدم موفقیتش را برای دیگران و خودش توجیه میکند.
هر
زمانی که قربانی به بهانهای متوسل میشود، آن بهانه در ضمیر ناخودآگاهِ او نقش
عمیقتری میبندد. اندیشههای ما، چه مثبت و چه منفی، با مداومت در تکرار، تقذیه و
تقویت میشوند. قربانی بیماری عذرتراشی در آغاز میداند که بهانه او کمابیش یک
دروغ است، اما هرچه بیشتر آن را تکرار میکند، امر بر خود او نیز مُشتبه میگردد و
بهانه حکم دلیل محکمی را مییابد که به موجب آن نتوانسته است آنطور که باید موفق
باشد.
بنابراین
مرحله نخست در برنامهای که به سوی موفقیت دارید، آن است که خود را در برابر
عذرتراشی یا بیماری شکستپذیری واکسینه کنید.
بیماری
شکستپذیری به صورتهای گوناگون پدیدار میشود، ام مخربترین انواع آن بهانههای فقدان
تندرستی، فقدان هوش، فقدان سنِ مناسب و فقدان شانس و اقبال است.
ناخوشی
به هزار شکل مختلف به عنوان بهانهای در توجیه ناتوانی در انجام خواستهها،
ناتوانی در پذیرش مسئولیتهای سنگین، ناتوانی در کسب درآمد بیشتر و ناتوانی در
موفقیت، مورد استفاده قرار میگیرد.میلونها میلیون انسان، گرفتار بیماری عذرتراشی
هستند. ولی آیا معذورات آنها در بیشتر موارد موجه است؟ برای لحظهای تمام دوستان
موفق خود را در نظر آورید که میتوانستند از بیماری به عنوان بهانهای استفاده
کنند اما این کار را نکردهاند.
دوستان
پزشک و جراح من معتقدند که نمونه کاملی از یک فرد سالم به هیچوجه وجود ندارد. همه
افراد از لحاظ تندرستی دچار مشکلی هستند. بسیاری از آنها بطور کلی یا تا حدودی خود
را تسلیم بهانه فقدان تندرستی میکنند، اما انسانهای کمالگرا هرگز چنین کاری نمیکنند.
کتاب
جالب دکتر شیندلر، با عنوان "چگونه 365 روز در سال زندگی
کینم"، را
حتما بخوانید! دکتر شیندلر در این کتاب نشان داده است که سه تخت از هر چهارتخت
بیمارستانها را
افرادی اشغال کردهاند که بیماریشان منشاء عصبی دارد. تصور کنید که اگر سه چهارم
بیماران، یادگرفته بودند که چگونه تنشهای عصبی خود را کنترل کنند، هرگز سر و
کارشان به بیمارستانها نمیافتاد. "هیجانات عصبی" خود را کنترل
کنید و برای آنها برنامه داشته باشید.
چهار
پیشنهاد برای شما که میخواهید با بهانه فقدان تندرستی مقابله کنید!
یک.
درباره بیماریهای خود صحبتی نکنید. هرچه بیشتر درباره یک بیماری حرف
بزنید، حتی اگر یک سرماخوردگی ساده باشد، حالتان بدتر میشود.
دو.
نگران سلامتی خود نباشید.
سه.
خوشحال باشید که تا همین اندازه سالم و تندرست هستید. بهجای شکایتکردن از ناخوشیها
بهتر است بخاطر تندرستی خود شادمان باشید.
چهار.
به خود بگویید "فرسودگی
بهتر از شکستگی است." زندگی ارزانی شماست تا از آن لذت ببرید. آن را هدر
ندهید. زندگی را در واهمههای خوابیدن در بستر بیماری نگذرانید.
برای
موفقشدن باید باهوش بود.
بهانه
فقدان هوش با تلقینات "استعداد این کار را ندارم" چیز متداولی
است. در حقیقت چنان همهگیر است که شاید نود و پنج درصد از افراد دور و بر ما به
درجات مختلف گرفتار آن باشند. برخلاف دیگر انواع بهانه، اشخاصی که گرفتار این مشکل
خاص هستند، دم برنمیآورند. کمتر کسانی صراحتاً قبول میکنند که بهره هوشی کافی
ندارند. آنها در اعماق وجود خود با این احساس کلنجار میروند.
بیشتر
ما آدمها در ارتباط با مسأله هوش و استعداد دو اشتباه اساسی مرتکب میشویم:
الف.
هوش و استعداد خود را دستِکم میگیریم.
ب.
درباره هوش و استعداد دیگران اغراق میکنیم.
به
دلیل این دو اشتباه، بیشتر مردم تواناییهای خود را چندان جدی نمیگیرند. آنها
توان رقابت بر سرِ فرصتهای شغلی از دست میدهند. زیرا معتقدند آن کار "کله" میخواهد. غافل
از آن که غریبهای از راه میرسد که پروای هوش ندارد و کار را میرباید.
مسأله
تعیینکننده، میزان هوش نیست بلکه نحوه استفادهای است که از هوش خود، هر اندازه
که باشد، میکنید. نگرشی که نسبت به هوش خود دارید، بسیار مهمتر از میزان
هوش شماست. اجازه دهید این جمله را به دلیل اهمیت آن تکرار کنم:
"نگرشی که نسبت
به هوش خود دارید، بسیار مهمتر از میزان هوش شماست."
آیا
کودک شما میتواند دانشمند شود؟
دکتر
اِدوارد تلر یکی از فیزیکدانان برجسته امریکا میگوید: "کودک برای
دانشمند شدن نیاز به ذهن باز و سریعالاِنتقالی ندارد، نیاز به حافظه خارقالعادهای
هم ندارد. لازم نیست در مدرسه، نمرههای بسیار بالایی داشته باشد. تنها عامل تعیین
کننده در این میان آن است که کودک علاقه بسیار زیادی به مسائل علمی داشته باشد."
علاقه
و اشتیاق حتی در حیطه علم نیز یک عامل تعیینکننده است!
شخصی
که ضریب هوش او صد باشد، به یاری دیدگاهی مثبت، خوشبینانه و مساعد، میتواند پول،
احترام و موفقیت بیشتری کسب کند تا شخصی که با ضریب هوشی صدوبیست، منفیباف، بدبین
و تکرو باشد.
اندکی
فهم برای چسبیدن به یک کار (نظیر امور عادی یا وظایف با یک طرح) تا به اتمام
رساندن آن، مفیدتر از هوشی است که بلااستفاده گذارده شود، گرچه هوشی در حد نبوغ
باشد. زیرا پایداری، نودوپنج درصد از توانایی را تشکیل میدهد.
سه راه برای از میان بردن بهانههای فقدان هوش
الف. هیچوقت خودتان را کمهوش و دیگران را باهوش تصور نکنید.
خودتان را دستِکم نگیرید. روی امتیازهایتان حساب کنید. استعدادهای خود را کشف
کنید. به یاد داشته باشد که میزان هوش شما هیچ اهمیتی ندارد، بلکه نوع استفاده از
آن هوش مطرح است. بهجای نگرانی درباره ضریب هوش خود، فکرتان را به کار بیندازید.
ب. روزی چندبار به خود یادآوری کنید: "نگرشهای من مهمتر از
هوش من است." در منزل و محل کار، نگرشهای مثبت را به کار ببندید. در هر
کاری دلایل پیروزی خود را برشمارید و نه دلایل شکست را. نگرش "دارم
برنده میشوم" را بهدست آورید. هوش خود را در جهت کارهای مثبت و خلاق به کار
ببرید. از آن برای یافتن کلیدهای موفقیت استفاده کنید، نه برای متقاعد کردن خودتان
به شکست.
ج. به یاد داشته باشید که توانایی فکر کردن با ارزشتر از توانایی
حفظ کردن اطلاعات است. از ذهن خود برای آفرینش و عملی ساختن ایدهها استفاده کنید.
راههای بهتر و تازهتری برای انجام دادن کارها بیابید. از خود بپرسید: "آیا
دارم از توانایی ذهنی خود برای ساختن تاریخ استفاده میکنم یا تنها برای ثبت کردن
تاریخی که دیگران میسازند؟"
بهانه سن یا متقاعد شدن به شکست به دلیل نداشتن سن مناسب
این بهانه به دو صورت مشخص از راه میرسد:
"دیگر
پیر شدهام"
"هنوز
خیلی جوانم"
حتما از صدها نفر که در سنین مختلف هستند، شنیدهاید که در
توجیه کارآیی نه چندان خوب خود در زندگی، میگویند: برای شروع کردن دیگر پیر شدهام
یا هنوز خیلی جوانم. نمیتوانم به دلیل محدودیتهای سن خود، کارهای مورد علاقهام
را شروع کنم.
واقعا عجیب و تأسفآور است که کمتر آدمی احساس میکند همگام با
سن واقعی خود پیش میرود. این بهانه، هزاران انسان را از فرصتهای حقیقی محروم کرده
است. آنان تصور میکنند که سنشان مناسب نیست، از اینرو به خود زحمت آزمودن نیز
نمیدهند.
بهانه "دیگر پیر شدهام" رایجترین نوع بهانهگیریهای مربوط به سن است. این بیماری
نفوذ ظریف و ناآگاهانهای دارد. عذرتراشیهای مربوط به سن را میتوان از میان برد.
سن و سال ما انسانها چندان اهمیتی ندارد، بلکه این نگرش ماست که از سن یک موهبت
یا یک مصیبت میسازد. با درمان عذرتراشیهای سن فرصتهایی را که فکر میکردید برای همیشه از شما گرفته شده است ، به دست
آورید. زمانیکه بر ترس خود از محدودیتهای سن غالب شدید، همراه موفقیت، طول عمر
را نیز به زندگی خود میبخشید.
انواع بهانههای "هنوز جوان هستم" نیز میتوانند به انسان لطمه وارد کنند. فقط تصورات یک جوان میتواند
از جوانی یک نقطه ضعف بسازد. اغلب میشنوید که در مشاغل خاصی، بلوغ جسمی کافی مورد
نظر است، خصوصاً در شغلهایی مانند فروش اوراق بهادار یا بیمهنامهها. اینکه برای
جلب اعتماد یک سرمایهگذار، حتما باید مویتان خاکستری باشد یا اصلا مو نداشته
باشید، استناد غلطی است. آنچه واقعا مطرح است، میزان تسلط شما به کارتان است. اگر
کارتان را به خوبی بدانید و با مردم راه بیایید، باید گفت که بلوغ لازم را برای
اداره کار دارا هستید. سن ربطی به توانایی ندارد، مگر آنکه خودتان را متقاعد کرده
باشید که فقط گذر سالها میتواند از شما انسانی توانا و با اعتبار بسازد. اگر نشان
دهید که تواناییهای لازم را دارید و نگرشتان مثبت است، جوانی شما یک مزیت به حساب
خواهد آمد.
راه حلهایی برای عذرتراشی سن
الف. به سن کنونی خود خوشبینانه نظر کنید. به خود بگویید: "هنوز
جوان هستم" نه آنکه "دیگر پیر شدهام." در پی افقهای جدید باشید و سرزندگی و شور جوانی را در خود
بوجود آورید.
ب. حساب کنید که برای سازندگی و فعالیت هنوز چه مقدار فرصت باقی
است. به یاد داشته باشید که افراد سی ساله هنوز هشتاد درصد از زندگی فعالشان را
پیش رو دارند و پنجاه سالهها هنوز چهل درصد عمرشان را برای استفاده از فرصتها در
اختیار دارند. زندگی در عمل طولانیتر از آن است که بیشتر مردم تصور میکنند.
ج. فرصتهای آینده را به انجام کارهایی که واقعاً میخواهید
انجام بدهید، اختصاص دهید. هنگامی دیر است که اجازه دهید ذهنتان منفی بافی کند و
فکر کند دیگر دیر شده است. فکر نکنید: "باید سالها قبل شروع میکردم" این اندیشه مخرب است.
در عوض فکر کنید: "میخواهم الآن شروع کنم، بهترین سالهای من، پس از این است."
این طرز تفکر مختص انسانهای موفق است.
هر چیز علتی دارد.
چیزی بیدلیل رخ نمیدهد. حال چگونه باور کنیم که امور انسانها
از این قانون مستثنی است! با وجود این، کمتر روزی است که نشنوید آدمی مشکل خود را
به بد اقبالی و موفقیت دیگری را به خوش اقبالی نسبت نداده باشد. در تمام حرفهها (مدیریتبازرگانی، فروش، حقوق،
مهندسی، بازیگری و ...) افراد بهدلیل نگرشهای متعالی و استفاده از بیشترین میزان
تفکر در انجام کارهای دشوار توانستهاند رتبه خود را ارتقاء دهند.
قانون علت و معلول را بپذیرید. یکبار دیگر نگاه کنید به آنچه
در ظاهر "شانس خوب" افراد نامیده میشود. چیزی به نام شانس پیدا نخواهید کرد، بلکه
تنها آمادگی، طرحریزی و تفکر موفقیتزا در مقدمه خوشاقبالی خواهید یافت. نگاه
دوبارهای بیندازید به چیزی که در ظاهر "شانس بد" یک نفر خوانده میشود. اگر دقت کنید علل ویژه و مشخصی را کشف
خواهید کرد. انسانهای موفق در برخورد با موانع، به نتایج سازندهای میرسند و به
یاری آنها از موانع میگذرند. اما افراد متوسط و ناموفق، توان این را ندارند که از
شکستهای خود درس عبرت بگیرند.
خیالبافی نکنید. ماهیچههای ذهن خود را با رؤیای یک راه
بیدردسر، برای به چنگ آوردن پیروزی خسته نکنید. هیچکس به سادگی و از طریق شانس
به موفقیت نمیرسد.
موفقیت از طریق رعایت ضوابط و تسلط بر اصولی که آن را تضمین
میکنند، حاصل میشود. برای بهدست آوردن ترفیع در کار، موفقیت و سایر موهبتهای
زندگی، روی شانس حساب نکنید. دادن چنین امتیازهایی در ردیف وظایف شانس نیست. در
عوض بر تقویت قابلیتهایی که موجب موفقیت شما میشود تمرکز کنید.